بازآ که توبه کردیم ...
دامن كشان هميشد در شرب زركشيده
صد ماه رو ز رشكش جيب قصب دريده
از تاب آتش مي بر گرد عارضش خوي
چون قطرههاي شبنم بر برگ گل چكيده
لفظي فصيح شيرين قدي بلند چابك
رويي لطيف زيبا چشمي خوش كشيده
ياقوت جان فزايش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروريده
آن لعل دلكشش بين وان خنده دل آشوب
وان رفتن خوشش بين وان گام آرميده
آن آهوي سيه چشم از دام ما برون شد
ياران چه چاره سازم با اين دل رميده
زنهار تا تواني اهل نظر ميازار
دنيا وفا ندارد اي نور هر دو ديده
تا كي كشم عتيبت از چشم دلفريبت
روزي كرشمهاي كن اي يار برگزيده
گر خاطر شريفت رنجيده شد ز حافظ
بازآ كه توبه كرديم از گفته و شنيده
بس شكر بازگويم در بندگي خواجه
گر اوفتد به دستم آن ميوه رسيده
.............................................
این مازوخیسم هم بد دردیه!
احساس میکنم یه موقعیتهایی رو از دست دادم که دیگه نمیتونم دوباره بدست بیارمشون. و این فکر باعث میشه بیشتر از هر زمان دیگه ای از خودم عصبانی باشم.
...
0 نظر:
Post a Comment
<< صفحه اصلی