رفتن یا نرفتن
سلام
مكه. رفتن يا نرفتن ...
اين هم حرفي است كه تو كه الان آمادگيش رو نداري هيچ معلوم نيست يه روزي آمادگيشو داشته باشي!
واقعيت اينه كه بقول دوستم ممكنه مجبور بشم تو شرايط بدتري رفتن رو انتخاب كنم.
دلم گرفته. دلم عجيب گرفته. هواي گريه دارم.
سالهاي پيش اصلاً اينطوري فكر نمي كردم. سالها پيش اگر كسي به من مي گفت مي توني همين فردا بري مكه با سر مي رفتم. معتقد بودم اين فرصتيه كه نبايد از دست داد. اصلاً همين مكه ي الانم هم از سر همين تفكر شكل گرفت : "فرصتي كه نبايد بهش نه بگي" .
ولي الان اينطوري فكر نمي كنم. الان معتقدم اگر لياقتشو داري بايد بري. و بايد وقتي بري كه بتوني بيشترين استفاده رو از اين سفر ببري. چون حتي اگر بعدش هزار بار ديگه هم بري مثل سفر اول نميشه.
شايد دارم سخت ميگيرم، به مقتضاي سنم. ديگه خيلي وقته دنيا برام مثل يه جريان فانتزي نيست. حالا ديگه مي تونم از بين رنگاي بيرون اومده از منشور زندگي خاكستري رو هم ببينم.
ديگه همه چيز شسته رفته و مرتب منظم نيست. ديگه مطمئن نيستم آخر قصه گرگ بد گنده به سزاي كاراي بدش ميرسه و حتماً حتماً مادر شنگول و منگول و حبه انگور به موقع مياد تا حبه انگورش رو از شيكم گرگه بياره بيرون و اونا تا سالهاي سال با خوبي و خوشي به زندگيشون ادامه ميدن. ادامه ميدن؟ با خوبي و خوشي؟ ... چقدر دنياي بچه ها ساده و صادقه و چقدر دنياي آدم بزرگا پر فريب و كثيفه.
يه زماني همه چيز خيلي ساده به نظر ميرسيد. ولي حالا همه چيز پيچيده شده بهم.
يه وقتايي فكر مي كنم كل عمرم مثل اون سگه كه دنبال دمش كرده بود ، دور خودم چرخيدم و چرخيدم و چرخيدم و هنوزم دمم رو پيدا نكردم! چرخيدناش مهم نيست، پيدا نكردنش زور داره!
مزخرف تر از همه اينه كه هر روز بايد رفت سر كار! يعني هر روز بالغ بر 10 ساعت از مفيد ترين زمان شبانه روز رو بايد صرف بدست آوردن پول كرد كه هيچ معلوم نيست فرصتش رو داشته باشي اونجور كه دلت ميخواد خرجش كني يا نه.
گيرم حساب بانكي من پر پول؛ وقتي نمي تونم با خيال راحت يه هفته همه چيز رو رها كنم و سر بزارم به بيابون، به چه دردم ميخوره؟
هي ... هي ... غر زدن هم دردي رو دوا نمي كنه.
چيزي در من مرده. چيزي مثل شور و شوق كودكانه، چيزي مثل عشق. چيزي كه جايگزين نداره.
هنوزم سرفه مي كنم :(
.....................................
این صدمین پست این وبلاگه. به نوعی خوشحالم.
2 نظر:
پاشو برو! هیچ وفت دنبال فرصت نگرد . خود فرصت میاد سراغت دخملم ...
برو مکه و بعد بای بگو واییییی! عربها چه بدن ... ایشالله بعدش اروپا میری و آمریکا .. نمیری من حاضرم برم! تا درس نخونم !
صدبارگيت مبارك!
بعد از مدتها يه غر و لند اساسي خوندم! :دي
در مورد مكه رفتن من برعكس تو فكر ميكنم. يعني الان تفكر دوم تو رو دارم و فكر ميكنم كه كمكم دارم به نظر اولت ميرسم!
در ضمن اگه حقوق زيادي بهت ميدن حاضرم داوطلب بشم كه باهام نصف كني ها...! ;)
Post a Comment
<< صفحه اصلی