Sunday, December 28, 2008

من عصباني هستم

هوالمحبوب
خانواده محترم مدتيست به شدت روي اعصاب من ويولن مي نوازند.
من عصبانيم.
احساس مي كنم بدترين توهين ممكن رو شنيدم.
شايدم به اين بدي نباشه ولي به هر حال خيلي خيلي بد بود.
نمي دونم دقيقاً تا چند سالگي بايد صبر كنم.
احتمالاً تا سني كه ديگه پايي براي رفتن نداشته باشم.
............................
برادر رفته سربازي. خونه كمي غير قابل تحمل شده.
...............................
متاسفانه بايد اعتراف كنم پدر من آدم ترسويي است.
شايد هم چون من عصباني هستم اينطور فكر مي كنم.