Tuesday, April 11, 2006

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

شادی - انتظار- شادی
سلام - لبخند- طپش
خنده هاش – چشماش – خنده هاش
من – او – شونه به شونه
حرف زدن – خندیدن – راه رفتن
رستوران بزرگ – کلاس – شیک !
نگاه – دست – حرف
سکوت – نگاه – حرف های بی صدا
دل – دیوار – فریاد
غم – شادی – دیدار – غم
خنده هاش – چشماش – دستاش
خنده هاش – عطرش – هواش
غمش – غمش – غمش
موهاش – دستاش – لبهاش
عطرش – غمش – هواش
شب – سکوت – دلتنگی
.
.
.
واژه ها فریاد میکشند ...
و سوالی از حافظ که: خواجه در کار ما چه میبینی؟
و جوابی که:
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم ...

و شاهد غزل این که:

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم ...

و دستی که به ریسمان دعا آویخته که حاجتش را بگیرد یا نگیرد ... .