Tuesday, February 05, 2008

روزمره...

هوالمحبوب
سلام!
باز من يه مدتي پيدام نبود. راستش يكمي سرم شلوغ بود. يكمي هم منتظر بودم كه يه فرصت پيدا كنم يه مطلب درست و حسابي بنويسم. ولي آخرشم نشد!
تو اين مدت كه نبودم اتفاقات جالبي افتاد. مهمترينش اين بود كه با رئيسم دعوام شد (البته اون شروع كرد!) بعد قهر كرديم، من استعفا دادم، رئيسم نپذيرفت و آشتي كرديم!!!
هنوز هم نيرو استخدام نكرديم. يعني پيدا نكرديم كه استخدام كنيم. در نتيجه هنوزم من تنهام:(
و اما يك اتفاق هيجان انگيز ديگه اينكه من آموزش زبان فرانسه رو شروع كردم!
هيجان انگيزه و جالب و خنده دار و سخت! و البته دوست داشتني.
اين روزها همه جا حراج آخر فصل دارن، هرچند كه به آخر فصل خيلي مونده؛ و خب بخشي از وقت من هم صرف ديدن مغازه ها و در بعضي موارد خريد از اونها ميشه!
روزهاي خوبتري را براي همه آرزو مي كنم.