Monday, April 30, 2007

*

امروز رفتم سر کار. ولی خیلی ضعیف بودم. زود خسته میشدم.وقتی برای هر دم و بازدم باید انرژی صرف کنم، و دقیقاً آگاهانه و اقدام کنم برای نفس کشیدن؛ می فهمم وقتهایی که بدون اینکه خودم بفهمم نفسم میاد و میره چه نعمتیه!
هوای بهار امسال محشره. بی نظیر و دوست داشتنی. دلم سفر می خواد. هرچند که چوب خط مرخصیم همچین پره!

هنوزم یادم میافته نرفتم برای ثبت نام سفر مکه دلم میگیره ولی وقتی حساب می کنم می بینم نباید می رفتم. حقم نبود. طلبیده نشدم. به زور که نمیشه رفت.
هروقت آدم شدم بعد... .
سرفه امونم رو بریده.

Saturday, April 28, 2007

*

به طرز احمقانه ای تصمیم گرفتم سفر حج عمره ام را یک سال عقب بیاندازم.
احساس می کنم آمادگیش را ندارم. از لحاظ روحی.
نمی دانم کارم چقدر درست است.
کمی گیجم.
در ضمن مریض هم هستم.

Friday, April 27, 2007

سلام

سلام
بعد از روزهایی که بی پایان به نظر میرسیدند! من دوباره به شبکه جهانی اینترنت متصل شدم!!
راستش خیلی زیاد از دست بلاگر و این کارهای عجیب و غریبش دلخورم. مقادیر زیادی همه زندگی وبلاگی من را بهم ریخته است. اینکه اسم من پای نوشته هایم عوض شده است هم زیر سر بلاگر است. بگذریم. تا وقتی نتوانم راه حلی برای این مشکل پیدا کنم دلخوریم سر جایش خواهد ماند.
دوست ناشناخته ام آیلین من را به بازی آرزوها دعوت کرده بود که پیغامش را تازه دیدم.

1. آرزو دارم منجی بیاید؛ زودتر، زودتر.
2. آرزو دارم کشورم تا دنیا دنیاست سربلند و پایدار بماند.
3. آرزو دارم بزرگ شوم، مثل یک کودک
4. آرزو دارم کودکی داشته باشم، پسر یا دختر، و هرچه خوبی است به او بیاموزم.
5. آرزو دارم سر کار نروم! آرزو دارم از یک جایی یک گنج نصیبم شود که دیگر نیازی به سرکار رفتن نداشته باشم. آنوقت همه پولم را بدهم کتاب بخرم و فیلم ببینم و دنیا را بگردم و ... . من آدم تنبلی هستم. من آدم تنبلی هستم؟

.................................
چقدر نوشتن آرزوها برایم سخت بود!!