Tuesday, July 31, 2007

خواهر؟!

هوالمحبوب، برای همیشه.
هیچوقت اینقدر آرزو نداشتم که خواهری داشته باشم.
خدا در ازای همه خواهران نداشته ام دوستانی به من داده که تک تکشان از خواهر به من مهربانترند. اما هیچوقت به اندازه این روزها حس بی خواهری اذیتم نکرد. هیچوقت اینقدر نبود خواهر را احساس نکردم.
آنقدر نعمت دور و برمان ریخته که فراموش می کنیم بابت هر یکدانه آنها باید روزها و ساعتها شکر کنیم.

Tuesday, July 24, 2007

دعا

هوالمحبوب
روزهای سخت، به سختی می گذرند.
حسرت لحظه ای آرامش دارم. حسرت نگران نبودن، غمگین نبودن، به هیچ چیز فکر نکردن!
سخت می گذرند این روزهای تلخ.
درد و ناراحتی کوه کوه می آید و کاه کاه هم نمی رود.
این شده زندگی ما.
غر نمی زنم.
حتی نمی پرسم چرا.
می دانم که در برابر خواست خداوند هیچ چیز نمی توان گفت، نباید گفت.
اگر او می خواهد اینطور باشد، پس اینطور خواهد بود.
من که عقل ناقصم به حکمت پروردگار راه نمی برد. حتماً خیری در این ماجرا هست.
فقط می توانم دعا کنم.
یا حمیدُ بحق محمّد،(ص)،
یا عالیُ بحق علی(ع)،
یا فاطرُ بحق فاطمه (س)،
یا محسنُ بحق حسن (ع)،
یا قدیم الاحسانُ بحق حسین (ع)،
اللهم عجل لولیک افرج؛
همه مریضها رو به لطف و کرم بی پایانت شفا بده؛
به مادر من هم از در لطف و کرمت نگاه کن.
برحمتک یا ارحم الراحمین،
آمین یا رب العالمین!

Saturday, July 21, 2007

یا حق

هوالمحبوب
بیماری مامان با شدت بیشتری برگشته .
متاسفانه این ویروس از اونچه که من فکر می کردم سمجتره!
بیماری "گیلن باره" هرچند که خدا رو شکر یک بیماری برگشت پذیره ولی خیلی طولانی مدت و خیلی اذیت کننده است. در عین حال احتیاج به روحیه خیلی قوی داره که فرد بتونه با شرایطش کنار بیاد.
دعا می کنم مادرم بتونه مقاومت کنه.
من فقط میتونم دعا کنم و به بقیه روحیه بدم.

پاک و منزه است پروردگارم
که هرآنچه در آسمان و زمین است، تحت اختیار و خواست اوست.
آمین

Tuesday, July 17, 2007

رحمت

هوالمحبوب
ماه مهربونیه این ماه رجب.
مادرم بهتر شدن. بیماری تحت کنترل قرار گرفته و امیدواریم که تا اوایل هفته آینده بهتر هم بشن.
دلم تنگ شده برای اینکه مامان خونه باشه.
دلم برای شنیدن صداش تو خونه تنگ شده.
چشم امیدم این روزها به آسمونه که میدونم نا امید نمیمونه.
یا حق

Saturday, July 14, 2007

رئیس؟!

هوالمحبوب
باید یاد بگیرم راضی باشم به رضای او. حتی اگر سخت باشد.
پنجشنبه گفتیم جهت بهبود روحیه برویم سینما! که ایکاش نرفته بودم!! کیمیایی با ساختن فیلم رئیس چه هدفی داشت؟ اصلاً چی می خواست بگوید؟ اصلاً این فیلم بود؟
تمام پنجشنبه و جمعه من رو خراب کرد!
فقط چند تا دیالوگ ازش یادم مونده:
زن ناموس مرده ولی عشق ناموس مردش نیست.
مرد تو خیابون دو قدم جلوتر از زنش راه میره، ولی با عشقش شونه به شونه قدم میزنه. (!)

فیلم مزخرفی بود.

Sunday, July 08, 2007

نمیشه گفت روزمره!

هوالمحبوب
روزهای خوبی نیست. دعا می کنم که بهتر شود.
آنچه که خواست خدا باشد اتفاق می افتد و ما از تقدیر بی خبریم.
فقط می توانیم دعا کنیم که خداوند بهترینها را برایمان بخواهد.
روز مادر، روز تولد بانوی آب و آینه، بیمارستان بودم تا این روز قشنگ را به فرشته زندگیم تبریک بگویم.
فرشته من هنوز در بیمارستان است.
فرشته من درد دارد.
فرشته من مریض است.
و من هیچ کاری نمی توانم برای فرشته ام انجام دهم، جز اینکه دعا کنم ... .

روزهای خوبی نیست. دعا می کنم بهتر شود
...........................................................................................

تا وقتی همه چیز خوبه، تا وقتی هیچ مشکلی نیست، فکر می کنیم مرگ مال همسایه ست.
مادرم از روز سه شنبه بیمارستان بستری شده. تازه دیروز بیماری رو شناسایی کردند و درمان رو از امروز شروع کردند. خیلی سخته . اضطراب و نگرانی روزهای پیش یک طرف که نمیدونستیم اصلاً مشکل چی هست، سختی پروسه درمان هم اینطرف!
اگر خدابخواد و مامان خوب بشه همشون یادمون میره.
تمام دیروز به این فکر می کردم که همه کارایی که ما و دکترها انجام میدیم وسیله ست. اونه که باید بخواد؛ که اگر نخواد هیچ دکتری هیچ کاری نمی تونه بکنه.
دعا می کنم که بخواد که مادرم خوب بشه و برگرده خونه.