Sunday, July 27, 2008

*

هوالمحبوب
از آن روزهاييست كه حوصله كار كردن را ندارم. از آن روزهاييست كه نمي خواهم بيايم سر كار... .
دوربين عكاسي خريدم و جالب اينست كه بعد از 4 روز هنوز مطمئن نيستم كه دوستش دارم يا نه؟ بعضي وقتها مطمئنم كه اشتباه نكرده ام و دوربين خوبي خريده ام، بعضي وقتها فكر مي كنم شايد بايد از اين دوربين هاي كوچك و جمع و جور مي خريدم!
...............................................................
بايد نگراني ها و مشكلات و غمها رو به دست خدا بسپاري. چون فرق مي كنه كه دست كي باشه!

Saturday, July 19, 2008

دوست ندارم

هوالمحبوب
دوست ندارم لحظاتي را كه بي خيال نشسته ام و كتاب مي خوانم يا تلوزيون نگاه مي كنم يا با كسي حرف ميزنم؛ بعد يكهو خبر فوت كسي را مي شنوم، بدون مقدمه.
هنوز زود است براي شنيدن خبر فوت آدمها. هنوز زود است براي گذاشتن كلمه "مرحوم" پشت اسم آدمها. هنوز زود است براي شنيدن خيلي خبرها ... .
دوست نداشتم ديروز را كه نشسته بودم توي اتاقم و مادر داشت با تلفن صحبت ميكرد با آن سر كره زمين، با پريسا؛ و بعد ناگهان وسط حرفش مكث كرد و تعجب كرد و آه كشيد و ... و من بيرون آمدم و خيره شدم به صفحه تلوزيون كه داشت تصاويري از خسرو شكيبايي را نشان مي داد و زيرش كه نوشته بود " به ياد مرحوم خسرو شكيبايي" و من فقط گفتم "چرا؟" و "كِي؟" و نشستم همانجا روي مبل و همانطور خيره ماندم به صفحه تلوزيون و ... .
دوست نداشتم ديروز را ... .
زود بود براي شكيبايي كه برود و زود است براي ما كه اين خبرها را بشنويم.

Tuesday, July 08, 2008

*

هوالمحبوب
داشتم پائين يه نامه اداري رو پاراف مي كردم كه توجهم به تاريخ جلب شد. امروز 18 تيره.
همينطوري يهو يادش افتادم... .
.......................................
تصميم گرفتم تو اين ماه رجب يكم آدم بشم. چقدرم كه ميشم!

Sunday, July 06, 2008

گذشته ها

داشتم آرشيونوشته هاي پيشينم را مرور مي كردم. متوجه شدم كه بطور كلي افت كرده ام. نوشتنم، حرف زدنم، فكر كردنم، زندگي كردنم ... .
راست گفته اند كه درد انسان ساز است. درد كه نداشته باشيم انگار كه هيچ نداريم. خودم را مي گويم. پستهاي اخيرم را كه مي خوانم هيچ شباهتي به نوشته هاي قبليم ندارند. يعني در واقع منظورم اين است كه آن غنا، آن انسجام، آن مفهوم را ندارند. جالب بود برايم اين گشت و گذار در گذشته خودم.
.................................................................
امروز عصباني بودم كمابيش. به طرز احمقانه اي.

*

از كادوي تولدي كه لو بره خوشم نمياد. اصلاً .