Sunday, September 14, 2008

فريده

هوالمحبوب
ديشب داشتم اين سريال روز حسرت رو نگاه مي كردم. اينكه دركل سريال مسخره ايه، بماند. ديشب دلم براي فريده سوخت. نمي دونم چرا دركش مي كردم. بابت التماسهاش دركش مي كردم. هرچند من خودم يه پا فمينيستم ولي اين حس رو درك مي كردم و دلم مي سوخت.
اين حس وابستگي يه زن به يه مرد.
اين حس كه اگر اون نباشه من ميميرم!

Saturday, September 13, 2008

?anybody there

هوالمحبوب
دچار بي تفاوتي شدم. نسبت به خودم و زندگي و همه چيز. حوصله هيچ كاري رو به غير از اجباريات زندگيم ندارم. اجباريات هم كه اجبارين! اينكه مي شنوم يكي براي تحصيلات تكميلي قبول شده يا مثلاً كارش رو عوض كرده يا هر اتفاق ديگه اي كه براش افتاده، هيچ فرقي برام نداره. نه خوشحال ميشم، نه ناراحت ميشم، نه حسودي مي كنم، نه ميگم كاش... .
تو كارم هم بي دقتي مي كنم، اشباهاتي كه بعدش مجبورم درستشون كنم. نه حوصله رفتن به جايي رو دارم، نه حوصله ديدن كسي، نه هيچ كار ديگه اي. دلم مي خواد نباشم، همين. اما همين نبودن رو هم با تمام وجود نمي خوام! يعني برام دركل فرقي نمي كنه باشم يا نباشم!
مسخره است. تو اين همه سال زندگي اين احساس رو تا حالا تجربه نكرده بودم!
....................................................................................
ديشب خواب بد ديدم، امروز با نگراني بيدار شدم. البته بيشتر خواب آشفته بود و كابوس تا خوابي كه احساس كنم ممكنه تعبيري داشته باشه. اينم جهت ثبت در تاريخ گفتم!
....................................................................................
خداي من!
ممنونم بخاطر ماه رمضان بي دردسر و بي ناراحتي كه دارم مي گذرونم.
ممنونم.

Wednesday, September 10, 2008

*

هوالمحبوب
مدتيه تو زندگي كم آوردم. خيليم كم آوردم.
بايد يه كاري بكنم.
نمي دونم چي، ولي بايد يه كاري بكنم.
اوضاع اصلاً خوب نيست... .
.....................................
من تنهام.

Wednesday, September 03, 2008

@
«پدر بزرگ از کنار اتاق نوه اش می گذشت، از آن فاصله شنيد که او دارد حروف الفبا را تک تک و به طور آهسته تکرار می کند. پرسيد: چه ميکنی؟
دختر کوچک با نگاهی معصومانه پاسخ داد: دارم دعايم را می خوانم فعلا قادر نيستم راجع به کلمات درست بينديشم. پس فقط همه حروف را می گويم. خدا آنها را به طور مناسب برايم کنار هم ميگذارد. چون او همه چيز را ميداند و من هيچ چيز را و حتی نياز واقعی ام را ، پس همه چيزم را از او ميخواهم.»

بیایید دعا کنیم :

الف، ب، پ، ت،ث، ج، چ، ح،‌ خ،‌ د، ذ،‌ ر، ز،‌ژ، س،‌ ش،‌ ص، ض،‌ ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ك،گ، ل، م، ن،‌ و،‌ ه،‌ ی

و اعتماد كنيم كه خداوند خودش مناسبترين چيدمان را برای اين حروف بكار ميبرد.
@

*

هوالمحبوب
دلم مي خواد يه عالمه غر بزنم، ولي دقيقاً نمي دونم از كجا و از چي و چرا؟ !
دلم مي خواد غر بزنم از دست همكارم كه مثلاً دوست من هم هست ولي يه كارايي مي كنه كه حرص منو در مياره!
دلم مي خواد غر بزنم از دست رئيسم، همينجوري!
دلم مي خواد غر بزنم از كارم، اونم همينجوري!
.
.
.
اينا همش بهونست. دلم مي خواد از دست خودم غر بزنم، خودم.
"lazy snail"

Monday, September 01, 2008

*

آنكه مي گويد دوستت مي دارم
خنياگر غمگيني ست
كه آوازش را از دست داده است.
عشق را ايكاش زبان سخن بود ...
......................................
رقصم گرفته بود
پيرانه سر
ديوانه وار
تنها
تنها
تنها
.......................................
از ظلمت رميده خبر مي دهد سحر
شب رفت و از سپيده خبر مي دهد سحر
زنگار خورد جوشن شب را به نوشخند
از رفته و رميده خبر مي دهد سحر
.......................................
سهيل نفيسي گوش مي كنم و زندگي مي گذره و لحظه ها كش پيدا مي كنند تو يه شعر زيبا، تو يه صداي گوش نواز ... .