Wednesday, February 27, 2008

مريض شدم:(

هوالمحبوب
مريض شده ام! مسخره است. تمام اين زمستان سرد مريض نشدم، حالا كه سال دارد تمام مي شود و هوا بهاري شده است مريض شده ام.
صبح با سرفه از خواب بيدار شدم و با هر سرفه هم پشتم درد مي گيرد. اولين فكري كه به سرم زد "گيلن باره" بود!
كابوس اين بيماري تا آخر عمر با من خواهد بود.

Tuesday, February 26, 2008

يه سوال ...

بعد از من چي ميمونه تو اين دنيا؟
چي ميمونه بعد از من كه نشانه اي از من باشه تو اي دنيا. كه يعني مني هم بوده، زندگي كرده، راه رفته، حرف زده ...
اصلاً بايد چيزي بمونه؟
...
نمي دونم...

Sunday, February 24, 2008

روزمره آخر سالي

هوالمحبوب
اين روزها دچار مشكلات عميق فلسفي شخصي هستم! اين جمله به نظر طولاني و پيچيده ميايد ولي بسيار ساده است. اين روزها حوصله خودم را ندارم. نمي دانم چرا اما ته ته دلم از خودم عصباني هستم. در واقع به نوعي ميدانم چرا.
اين واقعيت دارد كه هرچه بر سر ما مي رود از خود ماست! اين سال 86 گويا مي خواهد تا آخرين لحظات كند و خسته كننده باشد.
اميد وارم سال آينده سال خوبي باشد براي همه. هرچند كه
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ...
...................................................
اين روزها همه اش احساس ميكنم يك كار نكرده دارم. اين فكر اذيتم مي كند.

Tuesday, February 19, 2008

روزمره

هوالمحبوب
سلام
اين روزها شلوغ است. مثل همه آخر سالهاي تمام عمرم! به نظرم همه آدمها آخر سالها همين وضعيت را داشته باشند. خلاصه كه اوضاع درهم و برهمي است. كلاس فرانسه ام را مي روم كه خيلي دوستش دارم هرچند كمي سخت است. با ديكته اش هم دارم كنار مي آيم!
قبول كرده ام كه به يك دوست كمك كنم در يك كار تجاري. البته من كه از تجارت سر در نمي آورم. فقط جمع آوري اطلاعات از سايتهاي خارجي از من بر مي آيد و در صورت لزوم مكاتبه با شركتهاي خارجي. يكي از اين شركتها كه امروز داشتم ايميلش را مي خواندم نامه اش را با عنوان Dear Mr. ... شروع كرده بود! بطور پيش فرض من را آقا فرض كرده!
به فكر خريد ماشين هم هستم كه درگيريهاي خاص خودش را دارد: وام كي درست ميشه؟ و چه ماشيني بخرم؟ و الان اين ماشين چنده ؟ و چي كار كنم؟ و كجا برم؟ و ... !
خلاصه كه بروز نشدن اين وبلاگ نه از سر تنبلي كه از سر بي وقتي است!

Monday, February 11, 2008

...

امروز اولین روز سی امین سال زندگیم است. از آن مواردی است که هنوز مفهومش را درست درک نکرده ام!
در خانواده نقش من شبیه وزیر تشریفات است. عید ها و تولدها و سالگردها و مراسم استقبال و بدرقه به همت من شکل می گیرند. برای همین امسال که من حوصله نداشتم برای خودم تولد بگیرم کس دیگری هم اینکار را نکرد! مثلاً اگر یک سال عید من هفت سین نچینم همه عیدی بدون هفت سین را می گذرانند!
امسال برای اولین بار در عمرم حوصله کیک و شمع و کلاه تولد را نداشتم. دلم گرفته. دروغ چرا، دیشب برای خودم گریه هم کردم!
عوضش به خودم قول دادم سال آینده برای خودم یک تولد درست و حسابی بگیرم، جبران امسال. با کیک و شمع و مهمان و ... .

یادمن باشد تنها هستم
ماه بالای سر تنهایی است ... .

........................................................
ساعت 16:37 :
آمدم که بگویم برایم کیک خریدند و شمع و بادکنک و ... مادرم و پدرم و برادرم را می گویم. خوشحال شدم. گویا آنها هم تولد من بدون کیک تولد را خیلی نمی پسندند!!!
هدیه تولدم را هم دوست دارم. هرچند راضی نبودم که اینقدر خرج کنند. انگشتری که دوست داشتم را برایم خریدند.
اینها را جهت ثبت در تاریخ گفتم. برای اینکه یادم نرود.
ولی هنوز ته دلم تنگ است. چرایش را ... نمی دانم.

Sunday, February 10, 2008

تولدم!

هوالمحبوب
سلام.
امروز 29 ساله مي شوم.
به همين سادگي، به همين خوشمزگي !
تولدم مبارك.

Thursday, February 07, 2008

آه، زندگی ....

هوالمحبوب
بجای تمام طول این هفته که کم خوابی داشتم، امروز خوابیدم!!! ولی ظاهراً تو خواب دندونهام رو بهم فشار دادم. الان همشون درد می کنن:(
اوضاع فرانسه خوبه. دیشب سعی کردم انگلیسی فکر کنم و حرف بزنم. با همون چهار تا کلمه فرانسه که بلدم قاطی می شد!!

خوبم. خدا رو شکر.

Tuesday, February 05, 2008

روزمره...

هوالمحبوب
سلام!
باز من يه مدتي پيدام نبود. راستش يكمي سرم شلوغ بود. يكمي هم منتظر بودم كه يه فرصت پيدا كنم يه مطلب درست و حسابي بنويسم. ولي آخرشم نشد!
تو اين مدت كه نبودم اتفاقات جالبي افتاد. مهمترينش اين بود كه با رئيسم دعوام شد (البته اون شروع كرد!) بعد قهر كرديم، من استعفا دادم، رئيسم نپذيرفت و آشتي كرديم!!!
هنوز هم نيرو استخدام نكرديم. يعني پيدا نكرديم كه استخدام كنيم. در نتيجه هنوزم من تنهام:(
و اما يك اتفاق هيجان انگيز ديگه اينكه من آموزش زبان فرانسه رو شروع كردم!
هيجان انگيزه و جالب و خنده دار و سخت! و البته دوست داشتني.
اين روزها همه جا حراج آخر فصل دارن، هرچند كه به آخر فصل خيلي مونده؛ و خب بخشي از وقت من هم صرف ديدن مغازه ها و در بعضي موارد خريد از اونها ميشه!
روزهاي خوبتري را براي همه آرزو مي كنم.